دارد از هوا خاک می بارد. یاد دل ِ خاک گرفته ام می افتم. لایه های خاکی رنگ ِ خاک ِ نشسته بر اشیاء را که می بینم نگران دلم می شوم که ماههاست زیر خروارها خاک مدفونش کرده ام. عشقش را آبیاری نکرده ام . مثل قرآن های مهجور کنج طاقچه، گذاشته ام خاک بخورد.گردهای دلتنگی اش را نگرفته ام. زخمهای همیشه ملتهبش را مرهم نگذاشته ام . رهایش کرده ام به امان خدا. سرم را کرده ام توی چاه ِ تلگرام و ابتذالش. لحظه های مقدس ِ آمیخته با دوست داشتنم را مثل جگر زلیخا ازهم پاشیده ومتلاشی ریخته ام این ور وآنور ومثل مادری که با کودکش قهر می کند در عطش ِ آشتی دست وپا میزنم اما تَرَک های دلم قَدَرترند ...رقیب های سرسخت دوستت دارمهای منند. دنبال راهی ام برای آشتی.محبوب خوب ِ من ! بهانه ای بده دستم برای زدودن غبار ِ غم و بغض و عجز و دلشکستگی هایم...کِشتی ِبه خاک نشسته ی قلبم را لنگر تسکینی باش ...در دلم نور ِ امیدی بِدَوان... نشانه ی نجاتی بفرست...منتظر ِ پیامی هستم که بوی استیکر و آیکون ندهد...پیامی که از جان بر آید و در میانه ی راه نصیب ِ تازه واردها نشود...پیغامی که مخصوص خودم باشد ودلم را قرص کند به بودنت...+ نوشته شده در ساعت   توسط تیام بحریست بحر ِ عشق که هیچش کناره نیست...
ما را در سایت بحریست بحر ِ عشق که هیچش کناره نیست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mahemohagh بازدید : 228 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 1:49